حکایت ازدواج آیت الله احمدی میانجی

ساخت وبلاگ
مرحوم آیت الله احمدی میانجی ماجرای ازدواجشان را اینگونه نقل می کنند: تا سال ۱۳۲۶ شمسى به فکر ازدواج نبودم. همان سال پسر عمه ام آقاى حسینى که حالا امام جمعه خرم آباد است، از محل آمد و گفت؛ دایى مى گوید اگر شما مى خواهید زن بگیرید، من حاضرم. یعنى پدرم مرا به فکر انداخت که زن بگیریم. اگر هر کسى از زهاد و عباد و علما به مقامى برسد؛ اما همسرش موافق نباشد، خیلى سخت است. اگر کسى زهد مى کند، باید همسرش تحمل داشته باشد. آقا زاهد است؛ همسرش که زاهد نیست. شرعاً جایز نیست که به زوجش فشار آورد. کسانى که ادامه تحصیل دادند و به مقامات عالیه رسیدند، در اثر تحمل همسرانشان بوده است و لذا باید خانمش را مدح کرد نه خودش را. استادم مى گفت: آقاى آخوند بالاى منبر فرمود؛ چهار سال با شیخ انصارى همسایه بودم. در این چهار سال غذایى در خانه من پخته نشد. اگر گذشت همسرش نبود، به چنین مقامى نمى رسید. و آخوند، آخوند نمى شد. به هر حال به فکر ازدواج افتادم. به حرم مطهر حضرت معصومه رفتم و از حضرت تقاضا کردم ازدواج که مى کنم. همسرم مانع ادامه تحصیل من نباشد. منافاتى نداشته باشد. علماى درجه اول یا بعضى از تجار به ... وا اصفا! به کجا داریم میریم؟ :دی...
ما را در سایت وا اصفا! به کجا داریم میریم؟ :دی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 510room1 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 0:25