یا زینب! سربازت را از من گرفتی، صبرت را به من هدیه کن

ساخت وبلاگ
اشاره: وقتی با خانم زینب حسینی مادر شهید سید رضا حسینی (شهید مدافع حرم) همکلام شدیم، با حسرت، روایت نحوه شهادت فرزندش را این طور تعریف کرد: «همرزمان پسرم می گویند وقتی نیروی های کمکی نیامدند، سید رضا قبول نکرد که به عقب برگردد و از فرمانده خواست بماند چون نیروها به حضورش نیاز داشتند. فرمانده داشت رصدش می کرد. سید آن قدر پیشروی کرد که در درگیری ها و تیراندازی های دشمن تیر به قلبش اصابت کرد، افتاد و زمینگیر شد. فرمانده با دست به سر خودش زد و گفت یااباالفضل! سید شهید شد. 10دقیقه گذشت و حرامی ها آمدند و پیکر پسرم را با خودشان کشان کشان بردند.» آنچه در پی می آید روایت مادر شهید سید رضا حسینی از زندگی و شهادت فرزند شهیدش در گفتگو با روزنامه جوان است؛ * نان آور خانه  من 54 سال دارم و در افغانستان ازدواج کردم. بعد از تولد دختر اولم اوایل انقلاب به ایران مهاجرت کردیم و در مشهد ساکن شدیم. پدر بچه ها کارگری می کرد. حاصل زندگی مشترک من و همسرم چهار دختر و سه پسر است که سید رضا پسر ارشد خانواده مان بود. ما 18 سال در مشهد زندگی کردیم و بعد به قم رفتیم. هفت سالی هم در قم بودیم که به دلایل ... وا اصفا! به کجا داریم میریم؟ :دی...
ما را در سایت وا اصفا! به کجا داریم میریم؟ :دی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 510room1 بازدید : 51 تاريخ : شنبه 30 دی 1396 ساعت: 18:31